برگ سبز

یادمان پدر و مادر

برگ سبز

یادمان پدر و مادر

سخن نغز بزرگان

سخن نغز بزرگان

  • ·         آنچه مردم را دانشمند می کند، مطالبی نیست که یاد میگیرند، بلکه چیزهایی است که می فهمند.
  • ·         یا راهی پیدا می کنم؛ یا آن را پدید می آورم.
  • ·         کسیکه هر روز بر یک ترس غلبه نیابد، درس زندگی را نیاموخته است.
  • ·         اگر شما تشخیص میدهید که اشتباه کرده اید، جرات پذیرش آنرا داشته باشید.
  • ·         ما نمی توانیم حوادث را در مهار آوریم. اما میتوانیم واکنش خود را نسبت به آنها مهار کنیم.
  • ·         همچون توپ پلاستیکی باشید که هر چه محکم تر به زمین می خورد، بالاتر می رود.
  • ·         در مسیر صعودتان با افراد مهربان باشید. زیرا هنگام پایین آمدن به آنها نیاز خواهید داشت.
  • ·         برای شناکردن به سمت مخالف جریان رودخانه، قدرت و جرات لازم است. والا هر ماهی مرده ای میتواند موافق جریان آب حرکت کند.
  • ·         هیچ تضمینی برای رسیدن به یک هدف معین در زمان معین وجود ندارد. اما تضمینی وجود دارد که اهدافی که هرگز تعیین نشده اند، هیچ وقت به دست نمی آیند.
  • ·         دیوانه بمانید، اما مانند عاقلان رفتار کنید. خطر متفاوت بودن را بپذیرید، اما بیاموزید که بدون جلب توجه متفاوت باشید
  • ·         برای فرار از انتقاد، باید هیچ کاری انجام ندهید، هیچ چیز نگویید، هیچی نباشید!
  • ·         صد درصد تیرهایی که هرگز شلیک نمی کنید، به هدف نمی خورد.
  • ·         اعتماد کردن به هرکس و اعتماد نکردن به هیچ کس، هر دو شکستی برابر است.
  • ·         شما زمان و نوع مرگ خویش را نمی دانید. تنها میتوانید در مورد چگونه زندگی کردن خود، تصمیم بگیرید.
  • ·         یک لاک پشت ممکن است صدها سال زندگی کند زیرا لاک اش به خوبی از آن محافظت می کند. اما فقط وقتی می تواند به جلو حرکت کند که سرش را بیرون بگذارد.

شادی واقعی

شادی واقعی

دو نفر در کناری ایستاده و با هم می گفتند و می خندیدند، یکی جوک می گفت و اون دیگری هم می خندید. یک نفر سومی هم که خیلی دور از آنجا ایستاده بود، او هم می خندید !

 

به او گفتند که تو که نمی شنوی، تو برای چی می خندی ؟

 

گفت که من به شما اعتماد دارم، می دانم که شماها بیخودی نمی خندید.

 

و حالا این شد خندیدن ؟ آدم باید خودش خنده اش بیاد والا اینکه یکی دیگر می خنـده پس من هم بخنــدم، بقول مولانا خنده ی تقلیدی. باور کنید خیلی از چیزهای ما همینجوریست :

 

در زمین دگران خانه مکُن

 

کار خود کُن کار بیگانه مکُن

 

کیست بیگانه ؟ تن خاکیِ تو

 

کز برای اوست غمناکیِ تو

 

 

 

و بقول حافظ که می گوید :

 

بیـا که قصــر امـل سخـت سُست بنیــادست

 

بیــار بــاده که بنیــاد عُمـــر بر بــادست

 

غــلام همــت آنـم کـه زیـــر چرخ کبـــود

 

ز هــرچه رنــگ تعلـــق پذیـــرد آزادست

 

مگـر تعلــق خــــاطر به مـــــاه رخســـاری

 

که خاطر از همه غمها به مهر او شادست

توحید سروده پدرم

سروده مرحوم پدرم سید هدایت الله انصاری

بنام آنکه مارا آفریده است

سرآمد نعمتی این گوش ودیده است

کسی را درجهان قلب سلیم است

به دربارحقیقت اورسیده است

درخت علم را باید عمل چید

درخت بی ثمر کرمی گزیده است

اگر علم وعمل توام نباشد

چووحشی در بیابانی چریده است

دلا تا میتوانی در عمل گوش

که گوش از وحی حق این را شنیده است

کسی که در عمل او عشق ورزد

به معشوق حقیقی او رسیده است

به دید دل نگر عرض و سمارا

که ذرات جهان از او پدیده است

بدان این حب دنیا عنکبوت است

که بر دیوار دنیا اوتنیده است

ولی عارف یقین دان پاک باز است

نهال عشق را برخود گزیده است

بنازم عشق پاک بی خودی را

به جز معشوق غیری را ندیده است

توهم تا میتوانی در عمل کوش

مشو بو جهل ثانی دم بریده است

ازاین ظاهرنما پرهیزپرهیز

که مرغ حق زبام دل پریده است

چو عاشق گشت مست از جام وحدت

به ذکروفکردرخودآرمیده است

کجااوفکرمال و جاه دارد

زحب جاه خودرا وا خریده است

به پروازآورد عنقای دل را

کسیکه از مسیحا این شنیده است

به یک دم میکند سیر سماوات

کسیکه چشم از دنیا بریده است

بود آزادگی سرو نهی دست

تودیدی سرو را هرگز خمیده است

هدایت عاشق مستانه ای بود

خدای او چنین آفریده است

 

در وصف محمد صلوات الله علیه

آنکه نهد سربرآستان محمد

زنده شود مرده از بیان محمد

طایر جانم گشود بال حقیقت

سیرنماید جمال وشان محمد

اوست مسیحا دمی که خیل ملائک

حلقه زند گیرد آشیان محمد

شمش حقیقت نکر که کون مکانش

راه ندارند در مکان محمد

موسی عمران نمود چون ید وبیضاء

ناظراوبود دیدگان محمد

سرورکون ومکانش چو احمد وآل است

کیست کند درک آرمان محمد

مصحف اورا نگر به دیده عرفان

ماند ملک مات سیر جان محمد

آنکه زند دم زحب آل محمد

شک نبود گشت میهمان محمد

کتف محمد چوجای پای علی گشت

کعبه تهی شد از بت به شان محمد

زنده نمود ار مسیح مرده به یک دم

تاابداحیاست رهروان محمد

آنکه ستاید خدا زخلق نکویش

نیست دگر به ازاین نشان محمد

ایکه کنی ادعا پیرو اویم

هیچ خبر داری از جهان محمد

دعوی بیجا مکن که حق نه پسندد

کی شوی آشنا به جان محمد

سرورآزادگان علی است

خفت به بستر به خانمان محمد

خوف ندارد زدشمن ارکه هزارند

هست علی یکه کاروان محمد

صولت حیدرنگرشهامت اورا

نیست عجب اوست پاسبان محمد

اهل اگر نیست  سر عشق نداند

بی خبر است او زعاشقان محمد

گرچه هدایت امیدوار نباشد

لیک طمع دارد او زخوان محمد

 

به مناسبت سیزده رجب

 سیزده رجب سروده مرحوم سید هدایت الله انصاری


آن مظهر حق مخزن اسرارعلی بود

ازروزازل نقطه پرگارعلی بود

آن مفخرعالم که زدی دم زحقیقت

دریای کرم محور احرار علی بود

ازخوردوکلان نام علی ورد زبان است

هم منبع اوراد، وهم ازکارعلی بود

مشتق شده این نام زاسماء خدائی

جاوید به هرعصر زاعصار علی بود

والشمش وضحی پرتوی از نور ولایت

درعالم جان مالک انوار علی بود

در دیده کوته نظران نیست پدیدار

اما برعشاق پدیدار علی بود

روشنگراین شمع خدا بود در آغاز

نورافکن هردورزادوارعلی بود

اوقطب زمان است بود کعبه مقصود

در خانه حق سرورو سردار علی بود

آنکس که نمرده است ونمیرد بجهان اوست

جاوید دراین گنبد دوار علی بود

بودی به یقین مرشد سلمان واباذر

درحلقه رندان درشهوار علی بود

ازدرد منالید طبیبی به ازاو نیست

فریاد رس هر دل بیمار علی بود

ذات احدی را نبرد عقل کسی پی

اما بخدا واقف اسر ار علی بود

او بود شب وروز به همراه پیمبر

هم گام نبی یارو مدد کار علی بود

این عید بر عشاق علی باد مبارک

برجای نبی قافله سالار علی بود

خوشبوی گلی بود به بستان محمد

آری بخدا هم گل وگلزار علی بود

آن نقطه اصلی که در امروز پدیدار

گردید، میان همه ابرار علی بود

ازپیروجوان دست علی را چو گرفتند

برقوم نبی حیدرکرارعلی بود

اعمی دلی اینجاست که آن عهد شکستند

جزآنکه محب بود هوادارعلی بود

عالمی ندهد یا شجاعی چو علی را

اما زمنافق همه بیزار علی بود

از عشق علی مستم ومستانه سرودم

هادی هدایت به همه کار علی بود